آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

ارواح خوابگاه

يكشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۲۱ ب.ظ

خوابگاه‌های دخترانه گورستان رازها هستند. همین طور که در راهروها قدم می‌زنی یا پله‌ها را بالا و پایین می‌کنی رازها را می‌بینی که مثل ارواح بدذات توی کارتون کاسپر از در و دیوار بیرون می‌زنند و در راهروها جیغ می‌کشند و لیز می‌خورند و خودشان را به سر و صورت آدمها می‌کوبند و بعد دوباره درون دیوار فرو می‌روند. آن‌ها نامرئی‌اند و حضورشان را با علائم و رمزها نشان می‌دهند؛ مثلا از طریق صداهای عصبی دخترها وقتی که با تلفن همراه حرف می‌زنند، یا از طریق دست‌خط‌های لرزانی که نام‌های خاصی را روی بخش‌های خاصی از دیوار نوشته‌اند، یا از طریق چشم‌هایی که نمی‌توانی با اطمینان بگویی از گریه سرخ شده‌اند یا از بی‌خوابی. همه حضور این رازهای نامرئی را حس می‌کنند اما برخلاف دوران دبیرستان هیچ کس به آن‌ها اهمیتی نمی‌دهد؛ هیچ کس حتی درباره سرخی چشم صمیمی‌ترین دوستش کنجکاوی نمی‌کند. حتی صاحبان رازها هم آن پنهان‌کاری وسواسی دخترهای دبیرستانی را ندارند. ممکن است از سر مهربانی شانهٔ دختر ناشناسی را که چشم‌های سرخ دارد لمس کنی و او در کسری از ثانیه تصمیم بگیرد رازش را برایت بگوید. فراوانی رازها همه را در برابر آن‌ها بی‌تفاوت کرده‌است. هوای خوابگاه هوایی آغشته به راز است.

 

بیشتر رازهای خوابگاه غمگین‌اند. رازهای شاد برای مدتی طولانی راز باقی نمی‌مانند. یا اگر باقی بمانند اندکی بیشتر از رازهای غمگین توجه و کنجکاوی برمی‌انگیزند و همین آن‌ها را از رازهای غمگین متفاوت می‌کند. بیشتر رازهای خوابگاه عاشقانه‌اند. رازهایی که عاشقانه نباشند معمولا ماهیت شومی دارند؛ یک کینهٔ فروخوردهٔ خیلی عمیق، یک گناه بزرگ. نشانه‌هایی هستند که به خودی خود معنایی ندارند اما پس از عادت کردن به فضای رازآلود خوابگاه می‌فهمی به یکی از آن رازهای غیرعاشقانهٔ شوم اشاره می‌کنند؛ مثلا هدیهٔ بسته‌بندی‌شده‌ای که یک نفر بدون باز کردن کادویش آن را توی سطل آشغال انداخته، یا کلمه‌های خاصی در یک مکالمهٔ تلفنی پرتشنج، یا انواع خاصی از اضطراب.

 

فقط در خوابگاه لیسانسه‌هاست که رازها این قدر زنده و پر جنب و جوش‌اند. رازهای خوابگاه‌های ارشد و دکتری ارواح پیری هستند که رماتسیم گرفته‌اند. آن‌ها نمی‌توانند خودشان را به راهروها پرتاب کنند بلکه ترجیح می‌دهند در گوشه‌های کم‌رفت‌وآمد کز کنند و چرت بزنند. بعضی وقت‌ها ممکن است از سر اتفاق با آن‌ها روبه‌رو شوی؛ مثلا در مکالمهٔ پچ‌پچ‌وار دوتا دوست دربارهٔ یک دوست سوم یا در جسم پژمردهٔ یکی از دخترها؛ جسمی که از شدت پژمردگی مسیری معکوس را طی کرده و به یک جسم نابالغ سیزه، چهارده ساله شبیه شده. رازهای خوابگاه‌های ارشد و دکتری مدت‌هاست عادت روبه‌روشدن با آدم‌ها را از دست داده‌اند. اگر با یکی از آن‌ها برخورد کنی رنجیده و غمگین و عبوس خودش را کنار می‌کشد و در نزدیک‌ترین سوراخ دیوار غیب می‌شود.

 

هیچ کس نمی‌تواند رازی را که با خودش به خوابگاه آورده از آنجا بیرون ببرد. آن ارواح شیری‌رنگ چه زنده و پرتحرک باشند، چه پیر و رماتیسمی، برای ابد در دل آجرهای خوابگاه محبوس می‌شوند و منتظر می‌مانند که به سبک عفریت‌های هزار و یک شب با یک کلمهٔ جادویی احضار شوند. این کلمهٔ جادویی می‌تواند شعر عاشقانه‌ای باشد که با دست‌خطی کشیده روی دیوارهٔ درونی یک کمد چوبی نوشته‌شده. تو آن شعر را با زیباترین لحن خودت دکلمه می‌کنی و بلافاصله ارواحی از سال 65 از دیوارهٔ اتاق شیرجه می‌زنند به فضای اتاق و دیوانه‌وار خودشان را به سقف می‌کوبند؛ طوری که فکر می‌کنی اتاق را روی سرت خراب خواهند کرد. اما پنج دقیقه بیشتر طول نمی‌کشد که جنون‌شان فروکش می‌کند و دوباره به اعماق پناهگاه‌های بیست و چند ساله‌شان می‌خزند و منتظر احضارکنندهٔ بعدی می‌مانند.

۹۱/۱۰/۱۰

نظرات  (۳)

آخی مائده جان بعنوان کسی که خوابگاه بودم این نوشته رو کاملا لمس میکنم. حس میکنم روزهای سختی رو میگذرونی. از فرفر هم دیدم که پاک کردی. امیدوارم همه چیز برات خوب پیش بره.
پاسخ:
:)
توصیفتون بسیار زیبا بود...
کارشناسیم رو دانشگاه الزهرا بودم، دو سه شبی خوابگاه موندم...هم خوابگاه ارشد و هم کارشناسی...

حس عجیبی بود... همون چیزی که شما نوشتید...

tosife kheili khoobi bood ..... kamelan malmoosan in arvah .agar che man hamishe in rahrohaye shabah zadaro be khabgah haye bachehaye arshad o doktora tarjih midam....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی