آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

این غزل قدیمی است؛ سه سال پیش، بعد از آخرین زیارتمان از کربلا و در مسیر کربلا-سامرا نوشتمش. شاید از حال آن روز و از آشوب و تشویش آن روز فاصله گرفته‌ام، ولی این شعر را هنوز خیلی دوست دارم. این نسخه که اینجا منتشر می‌کنم، چند تفاوت کوچک دارد با نسخه‌ای که همان سال در چارقد منتشر کردم. 

 

چه قدر گریه کنم تا مرا خطاب کنی؟

چگونه مرگ بخواهم که مستجاب کنی؟

من از تکانه و تک‌لرزه خسته‌ام ای کاش

تبر به دست بگیری مرا خراب کنی

میان ماندن و رفتن، میان خوف و رجا

نشسته‌ام که به جای من انتخاب کنی

نشسته‌ام که بگویی دوباره برخیزم

و یا عبا بکشی بر سرم که خواب کنی

عبا بکش، به خدا سینه‌ام چنان تنگ است

که می‌شود بدنم را قفس حساب کنی

نخواه در قفسی کهنه، کهنه‌تر بشوم

نخواه عکس امیدی شوم که قاب کنی

عبا بکش به سرم تا خدا عبا بکشد

مگر خدای خودت را خودت مجاب کنی

۱ نظر ۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۵۴
مائده ایمانی

به همهٔ آن‌هایی که عزیزانشان برنگشتند،

و به لیلا،

که مجسم کردنش در قالب همسر یک مفقودالاثر، کمک کرد این شعر را بعد از دو سال کامل کنم.

 

فقط برای خداحافظی، فقط یک بار

بیا سری –که نداری- به دامنم بگذار

 

بیا پرندهٔ من شو، هنوز مانده به کوچ

هنوز مانده به گل کردن تنت بر دار

 

در این دقیقهٔ رفتن کمی مردد شو

از این تلاقی آخر دو قطره غم بردار

 

کدام کوچه به نامت پناه خواهد داد؟

کدام کوچه به جز من؟ به خاطرم بسپار

 

کدام شاخه غمت را جوانه خواهد زد؟

جوانه پشت جوانه، بهار پشت بهار؟

 

مرا به گریه نینداز و مهربانی کن

نسیم باش و گذر کن بر این درخت مزار

 

غبار باش و به چین‌های چادرم بنشین

سکوت باش و به نایم بپیچ پیچک‌وار

 

مرا که کوچه فراموش و خانه پنهان کرد

پلاک گم‌شده‌ات، گور خالی‌ات بشمار

***

گلایه نیست، غزل نیست، روضه نیست، غم است

غمی شبیه سکوتت: بلند و حاشیه‌دار

۳ نظر ۰۴ شهریور ۹۳ ، ۰۹:۳۲
مائده ایمانی