آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

مگر خدای خودت را خودت مجاب کنی

جمعه, ۷ شهریور ۱۳۹۳، ۱۲:۵۴ ب.ظ

این غزل قدیمی است؛ سه سال پیش، بعد از آخرین زیارتمان از کربلا و در مسیر کربلا-سامرا نوشتمش. شاید از حال آن روز و از آشوب و تشویش آن روز فاصله گرفته‌ام، ولی این شعر را هنوز خیلی دوست دارم. این نسخه که اینجا منتشر می‌کنم، چند تفاوت کوچک دارد با نسخه‌ای که همان سال در چارقد منتشر کردم. 

 

چه قدر گریه کنم تا مرا خطاب کنی؟

چگونه مرگ بخواهم که مستجاب کنی؟

من از تکانه و تک‌لرزه خسته‌ام ای کاش

تبر به دست بگیری مرا خراب کنی

میان ماندن و رفتن، میان خوف و رجا

نشسته‌ام که به جای من انتخاب کنی

نشسته‌ام که بگویی دوباره برخیزم

و یا عبا بکشی بر سرم که خواب کنی

عبا بکش، به خدا سینه‌ام چنان تنگ است

که می‌شود بدنم را قفس حساب کنی

نخواه در قفسی کهنه، کهنه‌تر بشوم

نخواه عکس امیدی شوم که قاب کنی

عبا بکش به سرم تا خدا عبا بکشد

مگر خدای خودت را خودت مجاب کنی

۹۳/۰۶/۰۷
مائده ایمانی

نظرات  (۱)

تعبیر عبا بکش به سرم را دوست دارم.
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی