آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هایدگر» ثبت شده است

گزارشم از دومین نشست باشگاه اطلاعات سبز منتشر شده‌است. در واقع پریروز منتشر شده‌بود اما من این دو روز بی‌حوصله بودم و پوشهٔ اخبار گوگل‌ریدر را مارک آل از رید می‌کردم. برای همین خبر را با تاخیر دیدم. حالا که خبر منتشر شده می‌توانم کمی درباره آن نشست و بحث‌هایش حرف بزنم.

 

اگر گزارش نشست را بخوانید می‌بینید که یکی از موضوعاتی که درباره‌شان صحبت شد «انقراض‌های دسته‌جمعی» بودند. (اصلا مگر می‌شود بحث تنوع زیستی به انقراض‌ها ختم نشود؟) سخنران از شرکت‌کننده‌ها خواست دربارهٔ خوب یا بد بودن انقراض بحث کنند. آیا می‌شود در انقراض‌ها جنبهٔ مثبتی هم دید؟ و بعد نظر خودش را گفت:  انقراض در هر حال اتفاق بدی است. چون گونه‌هایی بوده‌اند و حالا نیستند و این باعث کاهش تنوع زیستی شده‌است. من به عنوان خبرنگار شرکت کرده‌بودم و حق نداشتم (در واقع خودم به خودم حق نمی‌دادم) در بحث شرکت کنم. اما پیش خودم فکر می‌کردم که طرح چنین سوالی از اساس غلط است. انقراض‌های گروهی بخشی از مسیری هستند که طبیعت پیموده و به پیدایش انسان منتهی شده. انسان چگونه می‌تواند درباره خوب یا بد بودن این انقراض‌ها اظهار نظر کند؟ ما در موقعیتی نیستیم که کل این مسیر را از زاویهٔ دیدی مسلط نگاه کنیم. ما حتی تصور درستی از مسیرهای احتمالی دیگری که طبیعت می‌توانست بپیماید نداریم. مثلا نمی‌دانیم اگر جهت تکامل به سمت افزایش هوشمندی نبود به چه سمت های دیگری می‌توانست باشد. پس چه طور می‌توانیم درباره خوبی یا بدی این مسیر به خصوص داوری کنیم؟

 

برای اینکه تصور مرا از «مسیر طبیعت» به درستی درک کنید باید با تئوری تکامل آشنایی داشته باشید. این تئوری می‌گوید حیات از تغییر شکل ساختارهای بی‌جان به وجود آمد و رفته رفته پیچیده‌تر شد و به اشکال مختلفی ظهور پیدا کرد. بعضی از این اشکال توانستند دوام بیاورند و کامل‌تر شوند. بعضی ناکارآمد بودند (یا به مرور زمان ناکارآمد شدند) و از بین رفتند. از این زاویهٔ دید، حیات موجودی هوشمند است که اراده کرده پیش برود و دائما راه‌حل‌های مختلفی برای پیش‌روی بیشتر می‌یابد و آن‌ها را به آزمایش می‌گذارد. حیات نتیجهٔ آزمایش‌هایش را تحلیل می‌کند و به پاسخ‌های بهتر و کامل‌تر می‌رسد و هرگز بازنمی‌ایستد. این موجود هوشمند از عزم پیش‌رفتن انصراف نمی‌دهد اما دربارهٔ شیوهٔ پیش‌رفتن منعطف است. از این زاویهٔ دید، حیات چیزی است مستقل از موجودات ذی‌حیات؛ غایت، پیش‌روی حیات است نه ادامهٔ شکل خاصی از آن.

 

من متقاعد شده‌ام که این غایت محقق می‌شود؛ هیچ چیز نمی‌تواند جلوی پیش‌روی حیات را بگیرد. در نشست روز چهارشنبه هم دلایلی جدید به دست آوردم که بر باورم باقی بمانم. سخنران از باکتری‌هایی گفت که در دماهای بالای صددرجه و در محیط‌های غنی از گوگرد و خالی از اکسیژن زندگی می‌کنند. همین طور باکتری‌های دیگری که غلظت‌های بسیار بالایی از نمک را تحمل می‌کنند. و گل‌سرسبد همهٔ این مثال‌ها، باکتری‌هایی که می‌توانند امواج رادیواکتیو را تا شدت 1000 ردز تاب بیاورند و حتی در چنین شرایطی دست به تولید مثل بزنند! به این نتیجهٔ خوشایند رسیدم که آدم‌ها حتی با یک جنگ اتمی تمام عیار هم نمی‌توانند ریشهٔ حیات را بخشکانند؛ حتی آن وقت هم چیزی باقی می‌ماند که این مسیر را ادامه بدهد. اعتراف می‌کنم که با همهٔ ایمان راسخم به حیات، کمی در این باره نگران بودم.

 

حیات به مسیر خودش ادامه خواهد داد و نیازی به دلسوزی من و امثال من ندارد. مدت زیادی نیست که این را کشف کرده‌ام. چیزی در حدود یک ماه پیش، یک رانندهٔ تاکسی باعث شد که به این روشن‌بینی برسم. به من گفت: «در مقابل طبیعت نایست. بگذار طبیعت مسیر خودش را برود.» منظورش این بود که نگران تخریب لایه اوزون و اتمام منابع و آلودگی هوا نباشم. اول از حرفش جاخوردم و ناراحت شدم. اما بعد دیدم حق با اوست: حتی همین چیزها هم بخشی از مسیر حیات‌اند؛ حتی ما و جنون مخرب‌مان هم بخشی از مسیر حیات هستیم. این طور نیست که ما از بیرون این دایره مشغول خراب کردن نقشه‌های طبیعت باشیم، بلکه خودمان هم بخشی از راه‌حلیم و اگر لازم باشد کنار گذاشته می‌شویم؛ بدون اینکه فرآیند حل مساله برای یک لحظه متوقف شود. این کشف ناگهانی چیز دیگری را هم به من نشان داد: اینکه تمام نگرانی‌ام دربارهٔ تخریب طبیعت در واقع نگرانی از کنار گذاشته شدن است. اینکه من غیر از دلبستگی به حیات، به این شکل به خصوص حیات که نوع بشر باشد نیز دلبسته‌ام و آرزو دارم که همیشه بخشی از راه حل باشد؛ اگر لازم است تغییر کند اما کنار گذاشته نشود.

 

معنای محافظت از محیط زیست برای من تغییر کرده‌است. حالا به آن به چشم جنگی برای بقای گونه می‌نگرم نه اقدامی اخلاقی. ما باید دست از تخریب محیط زیست برداریم چون اگر برنداریم حیات ما از صحنهٔ بازی اخراج می‌کند و مهره‌های بهتری برای ادامهٔ بازی‌اش می‌سازد. ما نه اشرف مخلوقاتیم، نه خواهر بزرگتر آفرینش، نه نگه‌بان زمین. حیات تعلق خاطر منحصر به فردی به ما ندارد؛ حیات اصراری ندارد که حتما با ما به این بازی ادامه بدهد. اگر می‌خواهیم بمانیم و بازی کنیم، باید روش‌مان را تغییر بدهیم تا از زمرهٔ راه‌حل‌های ناکارا خارج شویم. فعالیت برای حفاظت از محیط زیست چیزی نیست جز تبلیغ برای بازگشت دوباره به قانون حیات؛ برای دست برداشتن از توهم عزیزکردگی، برای افزایش کارایی خودمان. اگر این تلاش به نتیجه نرسد ما هم به سرنوشت دایناسورها دچار خواهیم شد.

۱ نظر ۱۸ آذر ۹۱ ، ۱۰:۳۲
مائده ایمانی

از بدو تجدید حیات فرهنگی (رُنسانس) که آغاز عصر جدید را برای غرب تشکیل می‌دهد، پرسش راجع به آدمی صورت دیگری به خود گرفته است. به همان‌گونه که در قرون وسطا تمامی پرسش‌ها منوط به رابطهٔ انسان نسبت به حق و الوهیت بود و بدان رجوع پیدا می‌کرد، در عصر جدید نیز آدمی مناط اصلی و مبدا ارجاع عمدهٔ پرسش‌ها قرار گرفته است.این پدیدار تاریخی که به موجب آن وجود انسان ملاک حقیقت است در عرف هَیدِگِر موضوعیت نفسانی یا خودبنیادی خوانده می‌شود.

یکی از مظاهر خودبنیادی توسعه و گسترش مداوم آن در حد جهانی و نفوذ غیرقابل اجتناب آن در اقصا نقاط کرهٔ زمین است. چنین خصوصیتی را نمی‌توان به حد پدیداری چون کالاهای مصرفی که ازغرب به سوی دیگر نقاط و مراکز فرهنگی صادرشده باشند تقلیل داد. چه صدور کالا و حتی استعمار ملت‌ها توسط غرب علی رغم اهمیت آن چیزی جز حاصلی ازاین پدیدار عمده و اصلی یعنی خودبنیادی آدمی در عصر جدید نیست. ذات توسعه‌طلب خودبنیادی که از غرب آغاز شده چنان است که هر قومی به محض تقرب و نزدیکی بدان ناگزیر نسبت خود را با حیات و وجود خویش به کلی تغییر می‌دهد. بدان حد که از این به بعد اخذ هرگونه‌ خط‌مشی از طرف این قوم متاثر از رابطه و نوع واکنشی خواهد بود که نسبت به این وجود، یعنی خودبنیادی غربی، ظاهر می‌سازد. حتی رد و انکار آن یعنی حمیت یک قوم در رویگردانی از این خودبنیادی جز واکنشی منفی بدان نیست و می‌تواند به عنوان اصرار بر آن در نظر گرفته شود. چه ضدیت نسبت به یک امر نه تنها به گذشت از آن دلالت ندارد بلکه حاکی از نهایت اصرار بر آن است. گذشت واقعی ازیک امر ورای ضدیت و خصومت با آن است. نوجوانی که در طلب استقلال از والدین خویش است در مخالفت خود نسبت بدان‌ها و در ضدیت‌ورزی خویش با آنان کاری جز پافشاری بر وابستگی عمیق خود بدان‌ها نمیکند. گذشت وی از یک چنین وابستگی منوط به آگاهی نسبت به آن است. بدون آگاهی از خودبنیادی حاکم بر عصر جدید-که وابستگی به طی طریق طولانی ازسوی هر قوم دارد- گذش تاز غرب نیز امری محکوم به شکست خواهد بود. از این روست که می‌بینیم ملتی که حمیت واقعی خود را در جهت تضاد با غرب می‌گذارد کاری جز استحکام هرچه بیشتر وابستگی خود نسبت بدان نمی‌کند.

* مبانی روان‌کاوی فروید- لَکان، دکتر کرامت موللی، نشرنی، صفحات 71 تا 72

۰ نظر ۱۱ آذر ۹۱ ، ۱۲:۵۴
مائده ایمانی

نقاهت یعنی سلامتی آمیخته به ضعف و خستگی که بلافاصله پس از بیماری ظاهر می‌شود. احساس نقاهت می‌کنم.

خیلی دیر، در حدود ساعت 11 صبح از خواب بیدار شده‌ام. اولین خواب سیر بعد از حدود یک ماه. برای صبحانه اولویهٔ سرد و چای ترش سرد شب‌مانده و تارت خالی بدون مربا خورده‌ام و احساس خوشبختی و رفاه بهم دست داده. (چون در خانهٔ آنی شرلی در رمان رویای سبز راه به راه تارت می‌پختند و می‌خوردند و از آن به بعد من تارت را با رفاه و خوشبختی مرتبط می‌دانم!) حالا بالای تختم نشسته‌ام و به اتاق نگاه میکنم و از تمیزی و نظمش (که نتیجهٔ تلاش خودم و معصومه در آخرین روز قبل از تعطیلات است) و از روشنی‌اش (که نتیجهٔ آفتاب سرزده و غیر منتظرهٔ امروز است) لذت می‌برم.

دیروز غروب که به خوابگاه برمی‌گشتم خوراکی و فیلم خریده‌ام و امروز از این کارم خیلی راضی هستم؛ از این که خودم را تحویل گرفته‌ام حس خوبی دارم. امروز آشپزی نمی‌کنم و از همان چیزهایی که خریده‌ام می‌خورم. شاید فیلم ببینم. شاید دستبندهای جدید ببافم. قطعا چند تا نامه خواهم نوشت. بعید نیست بیماری‌ای که گرفتارش شده بودم و نقاهت امروز به دنبالش آمده نتیجهٔ  تنبلی‌ام در نامه‌نگاری باشد. دم غروب کمی در محله گشت خواهم زد و کشف خواهم کرد که چه طور باید به تجریش و بازار تهران بروم. فردا و پس فردا را به تجریش و بازار تهران خواهم رفت که دسته تماشا کنم. دوربین نمی‌برم که فقط تماشا کنم.قبل از خواب برای خودم هزار و یک شب خواهم خواند.

بعد از مدت‌ها از این‌که تعطیلم خوشحالم و تعطیل بودن و نبودن برایم علی‌السویه نیست. فکر می‌کنم لذت تعطیلات درک نمی‌شود مگر در تنهایی. از فکر کردن به برنامه‌هایی که برای تعطیلاتم دارم لذت می‌برم؛ از نوشتن درباره‌شان بیشتر.

۰ نظر ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۲:۲۰
مائده ایمانی