آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

آبی گلدار

در تو می‌بینم برقصی پا به پای بیدها :)

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انسان در جستجوی معنای غایی» ثبت شده است

دوشنبه 17 آذر، درست دو روز بعد از اینکه «انسان در جستجوی معنای غایی» را تمام کردم، در سخنرانی‌ای با عنوان «شادی، لذت و معنای زندگی» در IPM شرکت کردم. یونگ برای تصادف‌های مساعد این‌چنینی اصطلاحی دارد که الان به خاطر ندارم. غیر از اصلاح، توضیحی روانشناسی هم برایشان دارد که آن را هم به یاد نمی‌آورم. به هر حال، با اصطلاح و توضیح یا بدون آن‌ها، این طور تصادف‌ها حال آدم را حسابی خوب می‌کنند. احساس می‌کنی زمین و زمان دست به دست هم داده‌اند تا تو بتوانی ایده‌ای را که جذاب و قابل تامل یافته‌ای پرورش بدهی.

 

از آنجا که این سخنرانی هیچ ربطی به کتابداری نداشت، این فرصت را داشتم که به عنوان شنوندهٔ عادی، و نه به عنوان گزارشگر، در آن شرکت کنم. بین این دو تفاوت‌های زیادی هست. شنوندهٔ عادی الزامی به یادداشت برداشتن ندارد و اگر هم بردارد، مجبور نیست به کلمات سخنران وفادار بماند. بنابراین می‌تواند بحث را به عنوان یک کل به هم پیوسته درک کند. برای گزارشگر، حداقل تا قبل از بازبینی یادداشت‌ها و تنظیم نهایی گزارش، سخنرانی چیزی بیش پاراگراف‌های مجزا نیست. از سخنرانی دوشنبه یادداشت‌های مختصری برداشتم. بیشتر حکم ثبت یک روز و یک خاطره را داشت تا یادداشت‌برداری. قصد بازگشت به یادداشت‌ها را نداشتم، حداقل نه به این زودی. می‌نوشتم که نوشته باشم. همین.

 

از میان چیزهایی که شنیدم و یادداشت کردم دو چیز برایم جالب‌تر از همه بود. اول اینکه سخنران گفت اصطلاح «معنای زندگی» را با سه منظور مختلف به کار برده‌اند: ارزش زندگی، غایت زندگی و کارکرد زندگی. ارزش و غایت که روشن‌اند. منظور از کارکرد جایگاه و نقش زندگی یک موجود خاص است در کلیت هستی. اینکه آیا من نوعی در کلیت هستی کارکرد خاص و مشخصی دارم یا نه؟ و آیا حذف من آسیبی به کل می‌زند و موجب نقصی می‌شود یا نه؟ بحث جالب بعدی هم ماشین فرضی رابرت نوزیک بود؛ ماشینی که می‌تواند احساس همه‌گونه لذتی را پدید بیاورد و قرار بود نشان بدهد که معنای زندگی چیزی فراتر از لذت است. چه طور؟ نوزیک مدعی است به فرض وجود چنین ماشینی، کمتر کسی حاضر است به قیمت از دست دادن زندگی واقعی، به آن متصل شود و نتیجه می‌گیرد که تقریبا همه مردم معنای زندگی را چیزی فراتر از لذت می‌دانند.

 

تکیهٔ اصلی سخنران در بحثش، بر استدلال رابرت نوزیک بود. راستش من نمی‌توانستم بپذیرم که اکثر مردم به ماشین نوزیک نه می‌گویند. خود ماشین نوزیک که نه، اما چیزی شبیه به ماشین نوزیک را روانشناسان در آزمایش‌هایشان با جانوران آزمایشگاهی به کار برده‌اند. آن‌ها تراشه‌هایی در مغز موش‌ها قرار داده‌اند که مدارهای لذت را تحریک می‌کند و احساس ارضای جنسی و سیری ایجاد می‌کند. در یک آزمایش خاص، کلید فعال‌سازی این تراشه‌ها را در اختیار خود موش‌ها قرار دادند و موش‌ها بعد از اینکه کاربرد کلید را کشف کردند، به استفاده از آن معتاد شدند؛ طوری که تا روزی 50 هزار بار آن را فشار می‌دادند. و جالب اینکه از آن به بعد، به غذای واقعی و شرکای جنسی واقعی که در اختیارشان بود توجهی نداشتند. (انسان در جستجوی معنای غایی، 98)

 

برای من، به خاطر علاقه‌ای که به زیست‌شناسی و تئوری تکامل دارم، دشوار است که از رویکردهای کاستی‌نگر (Reductionist ) در روانشناسی به کلی دل بکنم؛ دلیلی نمی‌بینم که فرض کنم انسان‌ها دربارهٔ مساله لذت تفاوت بنیادینی با موش‌ها دارند و در موقعیت مشابه رفتار خیلی متفاوتی نشان می‌دهند. اما از تمایلات من که بگذریم، مگر نه اینکه مواد روان‌گردان کم و بیش کار همان تراشه‌ها را انجام می‌دهند؟ و مگر نه اینکه تعداد - حدس می‌زنم- رو به رشدی از انسان‌ها به مواد روانگردان بله می‌گویند؟ چرا باید قبول کنیم که همین انسان‌ها به ماشین نوزیک نه خواهند گفت؟

 

 من هم با سخنران همدلم که لذت و شادی نمی‌توانند معنای زندگی باشند، و حداکثر از نتایج جانبی معناداری زندگی هستند. اما موافق نیستم که استدلال رابرت نوزیک به اثبات این ادعا کمکی می‌کند. در واقع فکر می‌کنم تعداد زیادی از آدم‌ها معنا را با لذت اشتباه گرفته‌اند؛ حداقل در زمان و مکان ما. فکر می‌کنم انتخاب‌های مردم را نمی‌شود به نفع معناداری زندگی تفسیر کرد. 

۰ نظر ۱۹ آذر ۹۳ ، ۰۰:۰۳
مائده ایمانی

* به بهانهٔ خواندن «انسان در جستجوی معنای غایی»

 

گاهی شهرت زیاد یک نظریه‌پرداز به ضرر نظریه‌اش تمام می‌شود. در حوزهٔ روانشناسی این اتفاق برای فروید افتاده. شهرت زیاد فروید باعث شده‌ نام و اصطلاحاتش به گفتگوهای روزمره مردم راه پیدا کند و تقریبا هرکسی مختصری دربارهٔ او بداند. نتیجه اینکه بسیاری دربارهٔ  نظریات فروید قضاوت می‌کنند اما کمتر کسی احساس نیاز می‌کند که آثارش را بخواند. فروید در بین کسانی که آثارش را نخوانده‌اند طرفداران سرسخت و منتقدان سخت‌گیری دارد. خیلی از طرفدارانش مهم‌ترین نقاط قوت رویکرد او را نمی‌شناسند و خیلی از منتقدانش نمی‌دانند که چه نقدهای محکم و خوش‌ساختی به نظریهٔ او وارد شده‌است. یکی از این نقدها را ویکتور فرانکل در کتابش، انسان در جستجوی معنای غایی مطرح کرده. 

 

قبل از هر چیز، فرانکل شجاعت فروید را برای مطرح کردن مفهوم ناخودآگاه غریزی، در جامعه‌ای که از مسائل جنسی و حواشی آن وحشت داشت، ستایش می‌کند و پافشاری و تمرکز یک‌بعدی فروید بر غریزه را نتیجه طبیعی جزمیت چنین جامعه‌ای می‌داند. سپس دیدگاه خودش را شرح می‌دهد: به نظر فرانکل ناخودآگاه مساوی غریزهٔ ناخودآگاه نیست؛ سایر محورهای وجود انسان، مثل روان و روح نیز سطوح خودآگاه، نیمه‌آگاه و ناخودآگاه دارند. به بیان دیگر، ما همان طور که کشش جنسی و پرخاشگری ناخودآگاه و سرکوب‌شده داریم، معنویت ناخودآگاه نیز داریم. گذشته از این، فرانکل برخلاف فروید لازمه رشد روانی انسان را پیشروی هرچه بیشتر خودآگاهی در قلمروی ناخودآگاهی نمی‌داند. او معتقد است بعضی از ساحت‌های وجود انسان باید ناخودآگاه بمانند تا درست کار کنند. ویکتور فرانکل وظیفهٔ روان‌درمانی را فقط خودآگاه کردن محتویات ناخودآگاه نمی‌داند، بلکه بازگشت دوباره این مواد به ساحت ناخودآگاه را مرحلهٔ پایانی و کامل‌کنندهٔ روان‌درمانی می‌شمارد.

 

نظریهٔ فروید نگاهی ماشینی به انسان را گسترش داد و این برداشت فراگیر را ایجاد کرد که انسان به وسیلهٔ ناخودآگاهش، به جانبی که برایش ناشناخته‌است سوق داده می‌شود. فرانکل با این برداشت مخالفت می‌کند و مفاهیمی چون اراده، آزادی، انتخاب و پاسخگویی را  از زاویه‌دیدی تازه می‌نگرد و دوباره به روانشناسی راه می‌دهد. یادداشت من کوتاهتر از آن است که بتواند این زاویه‌دید تازه را شرح بدهد. شرح مبسوط و گویای ویکتور فرانکل را دربارهٔ دیدگاهش در «انسان در جستجوی معنای غایی» بخوانید. 

 

۱ نظر ۱۲ آذر ۹۳ ، ۱۶:۰۴
مائده ایمانی