حفاظت از محیط زیست، به نام طبیعت، به کام انسان
گزارشم از دومین نشست باشگاه اطلاعات سبز منتشر شدهاست. در واقع پریروز منتشر شدهبود اما من این دو روز بیحوصله بودم و پوشهٔ اخبار گوگلریدر را مارک آل از رید میکردم. برای همین خبر را با تاخیر دیدم. حالا که خبر منتشر شده میتوانم کمی درباره آن نشست و بحثهایش حرف بزنم.
اگر گزارش نشست را بخوانید میبینید که یکی از موضوعاتی که دربارهشان صحبت شد «انقراضهای دستهجمعی» بودند. (اصلا مگر میشود بحث تنوع زیستی به انقراضها ختم نشود؟) سخنران از شرکتکنندهها خواست دربارهٔ خوب یا بد بودن انقراض بحث کنند. آیا میشود در انقراضها جنبهٔ مثبتی هم دید؟ و بعد نظر خودش را گفت: انقراض در هر حال اتفاق بدی است. چون گونههایی بودهاند و حالا نیستند و این باعث کاهش تنوع زیستی شدهاست. من به عنوان خبرنگار شرکت کردهبودم و حق نداشتم (در واقع خودم به خودم حق نمیدادم) در بحث شرکت کنم. اما پیش خودم فکر میکردم که طرح چنین سوالی از اساس غلط است. انقراضهای گروهی بخشی از مسیری هستند که طبیعت پیموده و به پیدایش انسان منتهی شده. انسان چگونه میتواند درباره خوب یا بد بودن این انقراضها اظهار نظر کند؟ ما در موقعیتی نیستیم که کل این مسیر را از زاویهٔ دیدی مسلط نگاه کنیم. ما حتی تصور درستی از مسیرهای احتمالی دیگری که طبیعت میتوانست بپیماید نداریم. مثلا نمیدانیم اگر جهت تکامل به سمت افزایش هوشمندی نبود به چه سمت های دیگری میتوانست باشد. پس چه طور میتوانیم درباره خوبی یا بدی این مسیر به خصوص داوری کنیم؟
برای اینکه تصور مرا از «مسیر طبیعت» به درستی درک کنید باید با تئوری تکامل آشنایی داشته باشید. این تئوری میگوید حیات از تغییر شکل ساختارهای بیجان به وجود آمد و رفته رفته پیچیدهتر شد و به اشکال مختلفی ظهور پیدا کرد. بعضی از این اشکال توانستند دوام بیاورند و کاملتر شوند. بعضی ناکارآمد بودند (یا به مرور زمان ناکارآمد شدند) و از بین رفتند. از این زاویهٔ دید، حیات موجودی هوشمند است که اراده کرده پیش برود و دائما راهحلهای مختلفی برای پیشروی بیشتر مییابد و آنها را به آزمایش میگذارد. حیات نتیجهٔ آزمایشهایش را تحلیل میکند و به پاسخهای بهتر و کاملتر میرسد و هرگز بازنمیایستد. این موجود هوشمند از عزم پیشرفتن انصراف نمیدهد اما دربارهٔ شیوهٔ پیشرفتن منعطف است. از این زاویهٔ دید، حیات چیزی است مستقل از موجودات ذیحیات؛ غایت، پیشروی حیات است نه ادامهٔ شکل خاصی از آن.
من متقاعد شدهام که این غایت محقق میشود؛ هیچ چیز نمیتواند جلوی پیشروی حیات را بگیرد. در نشست روز چهارشنبه هم دلایلی جدید به دست آوردم که بر باورم باقی بمانم. سخنران از باکتریهایی گفت که در دماهای بالای صددرجه و در محیطهای غنی از گوگرد و خالی از اکسیژن زندگی میکنند. همین طور باکتریهای دیگری که غلظتهای بسیار بالایی از نمک را تحمل میکنند. و گلسرسبد همهٔ این مثالها، باکتریهایی که میتوانند امواج رادیواکتیو را تا شدت 1000 ردز تاب بیاورند و حتی در چنین شرایطی دست به تولید مثل بزنند! به این نتیجهٔ خوشایند رسیدم که آدمها حتی با یک جنگ اتمی تمام عیار هم نمیتوانند ریشهٔ حیات را بخشکانند؛ حتی آن وقت هم چیزی باقی میماند که این مسیر را ادامه بدهد. اعتراف میکنم که با همهٔ ایمان راسخم به حیات، کمی در این باره نگران بودم.
حیات به مسیر خودش ادامه خواهد داد و نیازی به دلسوزی من و امثال من ندارد. مدت زیادی نیست که این را کشف کردهام. چیزی در حدود یک ماه پیش، یک رانندهٔ تاکسی باعث شد که به این روشنبینی برسم. به من گفت: «در مقابل طبیعت نایست. بگذار طبیعت مسیر خودش را برود.» منظورش این بود که نگران تخریب لایه اوزون و اتمام منابع و آلودگی هوا نباشم. اول از حرفش جاخوردم و ناراحت شدم. اما بعد دیدم حق با اوست: حتی همین چیزها هم بخشی از مسیر حیاتاند؛ حتی ما و جنون مخربمان هم بخشی از مسیر حیات هستیم. این طور نیست که ما از بیرون این دایره مشغول خراب کردن نقشههای طبیعت باشیم، بلکه خودمان هم بخشی از راهحلیم و اگر لازم باشد کنار گذاشته میشویم؛ بدون اینکه فرآیند حل مساله برای یک لحظه متوقف شود. این کشف ناگهانی چیز دیگری را هم به من نشان داد: اینکه تمام نگرانیام دربارهٔ تخریب طبیعت در واقع نگرانی از کنار گذاشته شدن است. اینکه من غیر از دلبستگی به حیات، به این شکل به خصوص حیات که نوع بشر باشد نیز دلبستهام و آرزو دارم که همیشه بخشی از راه حل باشد؛ اگر لازم است تغییر کند اما کنار گذاشته نشود.
معنای محافظت از محیط زیست برای من تغییر کردهاست. حالا به آن به چشم جنگی برای بقای گونه مینگرم نه اقدامی اخلاقی. ما باید دست از تخریب محیط زیست برداریم چون اگر برنداریم حیات ما از صحنهٔ بازی اخراج میکند و مهرههای بهتری برای ادامهٔ بازیاش میسازد. ما نه اشرف مخلوقاتیم، نه خواهر بزرگتر آفرینش، نه نگهبان زمین. حیات تعلق خاطر منحصر به فردی به ما ندارد؛ حیات اصراری ندارد که حتما با ما به این بازی ادامه بدهد. اگر میخواهیم بمانیم و بازی کنیم، باید روشمان را تغییر بدهیم تا از زمرهٔ راهحلهای ناکارا خارج شویم. فعالیت برای حفاظت از محیط زیست چیزی نیست جز تبلیغ برای بازگشت دوباره به قانون حیات؛ برای دست برداشتن از توهم عزیزکردگی، برای افزایش کارایی خودمان. اگر این تلاش به نتیجه نرسد ما هم به سرنوشت دایناسورها دچار خواهیم شد.
وقتی سخن از تخریب آگاهانه می شود مساله اخلاق هم به میان می آید. یعنی هم مبحث اخلاقی است و هم تلاش برای بقاء است. همانطور که آزار دادن حیوان خاص می تواند موضوع یک گزاره اخلاقی باشد، انقراض معلول رفتارهای بشری نیز می تواند موضوع اخلاق باشد.
اعتراض به رفتارهای انسانی و تلاش برای محیط زیست، اعتراض به تغییر مسیر طبیعت است. این مسیر پیش می رود. چه با رفتارهای ضد زیستی چه بدون آن. به قول شما مسیر حیات پیش می رود. اما اعتراض به تغییر مسیر است. تغییر مسیری که گمان نابودی در آن است. این احتمال کافی است برای نگرانی. و علایمی برای آن است. شاید نتوان پیش بینی قطعی کرد اما می توان احتمال داد. و باید این را مهم شمرد.
این را نیز باید توجه داشت، علم نظریه قطعی ندارد، بلکه نظریه ای که بهترین تبیین را داشته باشد و بیشتر مسائل را حل کند می شود نظریه برتر. نظریه تکامل از باب تبیین برتر غلبه دارد، اما حلقه های مفقوده بسیاری دارد که آن را با مشکل مواجه می کند و نمی توان آن را یک اصل قطعی دانست.
اتفاقی مانند انفجار هسته ای یا ... حیات را با وقفه مواجه می کند. مانند اتفاقی که برای دایناسورها افتاد. یک عقبگرد است. یا شاید یک توقف. به گمانم اینها دلایلی مناسب برای این جنبش هاست.