* به بهانهٔ خواندن «انسان در جستجوی معنای غایی»
گاهی شهرت زیاد یک نظریهپرداز به ضرر نظریهاش تمام میشود. در حوزهٔ روانشناسی این اتفاق برای فروید افتاده. شهرت زیاد فروید باعث شده نام و اصطلاحاتش به گفتگوهای روزمره مردم راه پیدا کند و تقریبا هرکسی مختصری دربارهٔ او بداند. نتیجه اینکه بسیاری دربارهٔ نظریات فروید قضاوت میکنند اما کمتر کسی احساس نیاز میکند که آثارش را بخواند. فروید در بین کسانی که آثارش را نخواندهاند طرفداران سرسخت و منتقدان سختگیری دارد. خیلی از طرفدارانش مهمترین نقاط قوت رویکرد او را نمیشناسند و خیلی از منتقدانش نمیدانند که چه نقدهای محکم و خوشساختی به نظریهٔ او وارد شدهاست. یکی از این نقدها را ویکتور فرانکل در کتابش، انسان در جستجوی معنای غایی مطرح کرده.
قبل از هر چیز، فرانکل شجاعت فروید را برای مطرح کردن مفهوم ناخودآگاه غریزی، در جامعهای که از مسائل جنسی و حواشی آن وحشت داشت، ستایش میکند و پافشاری و تمرکز یکبعدی فروید بر غریزه را نتیجه طبیعی جزمیت چنین جامعهای میداند. سپس دیدگاه خودش را شرح میدهد: به نظر فرانکل ناخودآگاه مساوی غریزهٔ ناخودآگاه نیست؛ سایر محورهای وجود انسان، مثل روان و روح نیز سطوح خودآگاه، نیمهآگاه و ناخودآگاه دارند. به بیان دیگر، ما همان طور که کشش جنسی و پرخاشگری ناخودآگاه و سرکوبشده داریم، معنویت ناخودآگاه نیز داریم. گذشته از این، فرانکل برخلاف فروید لازمه رشد روانی انسان را پیشروی هرچه بیشتر خودآگاهی در قلمروی ناخودآگاهی نمیداند. او معتقد است بعضی از ساحتهای وجود انسان باید ناخودآگاه بمانند تا درست کار کنند. ویکتور فرانکل وظیفهٔ رواندرمانی را فقط خودآگاه کردن محتویات ناخودآگاه نمیداند، بلکه بازگشت دوباره این مواد به ساحت ناخودآگاه را مرحلهٔ پایانی و کاملکنندهٔ رواندرمانی میشمارد.
نظریهٔ فروید نگاهی ماشینی به انسان را گسترش داد و این برداشت فراگیر را ایجاد کرد که انسان به وسیلهٔ ناخودآگاهش، به جانبی که برایش ناشناختهاست سوق داده میشود. فرانکل با این برداشت مخالفت میکند و مفاهیمی چون اراده، آزادی، انتخاب و پاسخگویی را از زاویهدیدی تازه مینگرد و دوباره به روانشناسی راه میدهد. یادداشت من کوتاهتر از آن است که بتواند این زاویهدید تازه را شرح بدهد. شرح مبسوط و گویای ویکتور فرانکل را دربارهٔ دیدگاهش در «انسان در جستجوی معنای غایی» بخوانید.