دانشکده برای ترم تحصیلی آیندهٔ ما واحد کارورزی ارائه داده است. قبلا از بچههای ترمبالایی پرسیدهبودیم و براساس گفتههای آنها فکر میکردیم اولین کارورزیهایمان از ترم سه آغاز میشود. استاد راهنمایمان پیشنهاد کرده کارورزی را در لیست واحدهایمان انتخاب کنیم اما فعلا برای پذیرش در کتابخانهها اقدام نکنیم و صبر کنیم تا درسهای این ترم را –که پیشنیاز کارورزی هستند- بگذارنیم. بعد برای تابستان در کتابخانههای مورد نظرمان پذیرش بگیریم. ظاهرا واحد کارورزی یک استثنا است که میشود نمرهٔ آن را بعد از پایان ترم هم رد کرد. من از حالا برای شروع کردن کارورزی مشتاقم و هیجان دارم. در اولین کارورزی احتمالا پشت میز امانت خواهم ایستاد که بعد از میز مرجع، برای من جذابترین بخش کار در کتابخانه است.
هر کتابخانه از چهار بخش اصلی تشکل میشود. اول بخش مدیریت است. آن را به صورت یک دایرهٔ بزرگ در بالای یک صفحه تجسم کنید. در کتابخانههای موفق داخل این دایرهٔ بزرگ یک دایرهٔ کوچکتر هست به نام روابط عمومی. در چنین کتابخانههایی از داخل دایره روابط عموم سه رشته جدا میشود و به سه دایرهٔ بزرگ دیگر در زیر دایرهٔ مدیریت وصل میشود: دایرههای مجموعهسازی، سازماندهی و بازیابی. در کتابخانهای که روابط عمومی نداشته باشد بخش مدیریت باید مستقیما با بخشهای زیر دستش ارتباط بگیرد. بخش مجموعهسازی مسئول انتخاب و خرید کتابهای مناسب برای کتابخانههاست. در کتابخانههای عمومی تحت نظر نهاد کتابخانههای عمومی به لطف سیاست فیلترینگ از بالا، عملا بخش مجموعهسازی وجود ندارد و کتابداران کتابخانه هیچ نقشی در انتخاب مجموعهٔ تحت مدیریت خود ندارند. اما در کتابخانههای وقفی (مثل حسینیهٔ ارشاد) استقلال و آزادیعمل خوبی وجود دارد. بخش سازماندهی به کتابها رده میدهد و مکانشان را در قفسهها تعیین میکند و در بعضی از کتابخانههای موفق و معمولا تخصصی، نمایهسازی هم میکند؛ یعنی کارتهای راهنمای تفصیلی از محتوای کتابها آماده میکند. بخش بازیابی مسئول ارائه منابع و اسناد کتابخانهای به کاربران است. هر بخشی از کتابخانه که کاربران مستقیما با آن سر و کار دارند زیرمجموعه بازیابی است؛ مثلا میزهای مرجع و خدمات، خدمات اینترنت و زیراکس و غیره. غیر از بخش بازیابی و گاهی روابط عمومی، بقیهٔ بخشهای کتابخانه برای کاربر نامرئی است. معروف است که سختترین کار در کتابخانه سازماندهی است. به طوری که گاهی کتابداران بخش مجموعهسازی در فصولی که کارشان کمتر است مامور میشوند به همکاری با کتابداران سازماندهی.
چرا من میز مرجع و بعد از آن میز امانت را خیلی دوست دارم؟ چون در این بخشهاست که ضرورت وجود کتابدار به غیرکتابدارها -که آشنایی زیادی با محتوا و گسترهٔ علم کتابداری ندارند- ثابت میشود. این روزها بعضی از کتابخانههای کشورهای پیشرفته به سمت الکترونیکی شدن هرچه بیشتر پیش میروند. مدیر دانشکدهٔ ما، دکتر سعید رضایی، در یکی از سخنرانیهایش فیلمی از یک کتابخانهٔ صد در صد الکترونیک در اروپا را نمایش داد که هیچ کتابداری نداشت. ردهبندی و تحویل کتاب و بازپسگیری کتاب را رباتها انجام میدادند. احتمالا فقط مجموعهسازی بر عهدهٔ انسانها بود. کار مجموعهسازی هم کار مداوم و سختی نیست. یعنی یک تیم مجموعهساز میتوانند به تنهایی کار پنج، شش کتابخانه را راه بیندازند. اما استاد رضایی توضیح داد که با وجود این امکانات سختافزاری و نرمافزاری، میل به حذف سمت کتابدار حتی در اروپا هم خیلی کم است. چرا؟ به چند دلیل. یکی از آن دلایل نقشی است که کتابدارها پشت میز امانت و میز مرجع برعهده دارند. آنها کاربر را راهنمایی میکنند، اگر نداند محتوای مورد نظرش را کجا پیدا کند نشانش میدهند، به او کتابهای مکمل و مرتبط پیشنهاد میدهند و خلاصه یک جور مشاور حاضر به خدمت و بیطرفند. همهٔ اینها البته دربارهٔ کتابدارهایی صادق است که کارشان را دوست دارند یا دست کم جدیش میگیرند. به قول دکتر رضایی، این کتابداری نیست که جای خودش را به رباتها میدهد، بلکه کتابدارهای بد هستند که جایشان را به رباتها میدهند.
بخش کمی از آموزشهایی که ما میبینیم مهارتهای مربوط به بخش بازیابی است. دانش کتابداری بیش از آن که دانش میزهای مرجع و امنت باشد، دانش ارزیابی کیفی منابع و مدارک و اطلاعات و نیز دانش سازماندهی بهینهٔ آنهاست. اگر کتابداری فقط دانش بازیابی اسناد بود لزومی نداشت که در این عصر پیشرفت تکنولوژی باز هم آموزش داده شود. اما حقیقت این است که دانش کتابداری اگر چه ابتدا به واسطهٔ نهادی به نام کتابخانه و به عنوان فرعی برآن به وجود آمد، امروزه تا حد زیادی از کتابخانه مستقل شدهاست. حتی اگر کتابخانهها کاملا الکترونیک شوند رشتهٔ کتابداری باقی میماند چون آرشیویستها و نمایهسازهای حرفهای دانشآموختگان کتابداری هستند. فرآیند علمسنجی را در همهٔ دنیا (البته به جز نهاد کتابخانههای عمومی!) کتابداران انجام میدهند؛ اعطای درجاتی مثل آیاسآی و آیاسسی به نشریات علمیپژوهشی در صلاحیت کتابداران متخصص علمسنجی است. اما همهٔ اینها اطلاعات درونرشتهای هستند که فقط خود کتابدارها ازشان خبر دارند. یک کاربر سادهٔ کتابخانه ضرورت وجود رشتهای به نام کتابداری را پشت میز مرجع یا میز امانت درک میکند؛ وقتی که میبیند یک دایرةالمعارف زنده دستش را میگیرد و او را از میان خیل عظیمی از مدارک و منابع عبور میدهد و به جایی که باید برود میرساند. بنابراین اگر کسی دغدغهٔ وجههٔ عمومی رشته را داشته باشد باید روی کتابداران بخش بازیابی و نگرش آنها به شغلشان کار کند یا دست کم، در مقیاس کوچکتر، خودش به عنوان یک کتابدار بخش بازیابی، درست و بر اساس استانداردهای دانشگاهی رشتهٔ کتابداری –که معمولا در کتابخانهها جدی گرفته نمیشوند- عمل کند. این است که من سخت مشتاق اولین کارورزیام و ایستادنم در پشت میز امانت هستم؛ میخواهم هرچه زودتر اولین قسط از دینی را که به رشتهام حس میکنم پرداخت کنم و کار کوچکی برای وجههٔ عمومی آن انجام بدهم. چون این رشته در همین مدت کوتاهی که مرا به خودش پذیرفته دهها افق امیدوارکننده جلوی چشمم ظاهر کرده که حتی فکرشان را هم نمیکردم.
در کتابداری بحثی داریم به نام «مصاحبه مرجع». منظور سوال و جوابهایی است که بین مراجعهکنندهٔ میز مرجع و کتابدار میز مرجع شکل میگیرد تا کتابدار دقیقا متوجه نیاز مراجعهکننده شود و اطلاعات مورد نیاز او را همراه با اطلاعات تکمیلی کمککننده در اختیارش بگذارد. مصاحبهٔ مرجع معمولا با سوال خود مراجعهکننده آغاز میشود. کمتر مراجعهکنندهای در میز امانت سوال میپرسد. معمولا کاربری که به میز امانت سر میزند خیلی دقیق میداند که چه میخواهد. با این حال یک کتابدار خوب همیشه آمادهاست که در میز امانت هم مصاحبهای شبیه مصاحبهٔ مرجع داشتهباشد. او خیلی ظریف و بدون فضلفروشی به کاربران نشان میدهد که میتواند به آنها اطلاعات بیشتری بدهد. یک کتابدار میز امانت همچنین ممکن است مهارتهای ساده و ابتدایی استفاده از کتابخانه را به کاربران بیاموزد؛ مثلا مهارت استفاده از نرمافزار سرچ کتابخانه یا مهارت جستجو در اینترنت و پایگاههای دادهها. گفتن ندارد که این آموزشها باید محترمانه باشند تا مراجعهکننده از سوالش –هر قدر هم که ساده و بدیهی باشد- خجالت نکشد. من از حالا مشتاق مصاحبههای شبهمرجعی هستم که قرار است پای میز امانت داشته باشم.