همهگیرشناسی با شمردن لوبیا خشک فرق بسیار دارد. الگوی اطلاعات را میتوان برای رسیدن به استنباطهایی دربارهٔ علت اختلالها به کار برد. این شکل هوشمندانهٔ روش همبستگی است. مککارتی (1990) نمونهای را در اختیار ما میگذارد که نشان میدهد چگونه دادههای همهگیرشناختی برای پاسخ دادن به سوالهای عمیقتری دربارهٔ علت به کار بردهمیشوند- در این مورد دربارهٔ علت افسردگی زنان.
در چند قسمت جهان زمینهیابیهای همهگیرشناختی نشان دادهاند که زنان تقریبا دو برابر مردان افسرده هستند (نولن-هوکسما، 1990). بررسی همهگیرشناختی علت افسردگی (ECA) این نکته را تایید کردهاست. زنان همچنین به اختلالهای خوردن، بیماری جوع و بیاشتهایی بسیار بیشتری مبتلا هستند. مککارتی از خود پرسید شاید «لاغری ایدهآل» که در چند کشور غربی مد است باعث شده باشد که زنان بیشتر از مردان افسردهباشند. باید یادآور شد که زنان بیشتر از مردان رژیم میگیرند، و معمولا رژیم به موفقیت کوتاهمدت میانجامد، ولی شکست درازمدت را در پی دارد -به طوری که وزن 95 درصد رژیمگیرندهها به حال سابق برمیگردد (گارنر و وولی، 1991). این نوع شکست پی در پی همراه با نارضایتی همیشگی زنان از بدنشان که لاغری ایدهآل باعث آن است میتواند به افسردگی بیشتر در بین زنان بینجامد (زنان آمریکایی به طور متوسط سنگینتر از لاغری ایدهآل هستند).
مککارتی برای آزمودن این فرضیه، نسبت افسردگی زنان به مردان، وقوع لاغری ایدهآل و شیوع اختلالهای خوردن را در بین فرهنگهای مختلف مقایسه کرد. فرهنگهایی که لاغری ایدهآل دارند (مثل، سفید پوستان در آمریکا، نیوزلند، انگلستان) از نسبت 2:1 افسردگی زنان و شیوع زیاد اختلالهای خوردن نیز برخوردارند. فرهنگهای فاقد لاغری ایدهآل، مانند هندوستان از نسبت 1:1 افسردگی زنان با مردان، و شیوع کم اختلالهای خوردن برخوردارند. مککارتی از این دادهها استنباط کرد که لاغری ایدهآل میتواند یکی از علل افسردگی بیشتر در زنان، به علاوهٔ اختلالهای خوردن باشد.
* روانشناسی نابهنجاری- آسیبشناسی روانی؛ دیوید ال.روزنهان، مارتین ای.پی.سلیگمن؛ یحیی سیدمحمدی؛ انتشارات ارسباران؛ ص232.