دوشنبه، 24 آبان، با استاد و بچههای کلاس «مقدمات آرشیو» از «آرشیو ملی ایران» بازدید کردیم. این بازدید در واقع بخش تکمیلی و پایانی کلاس آرشیو بود. در طول ترمی که گذشت، هر کداممان آرشیو ملی یکی از کشورهای جهان را به کلاس معرفی کردهبودیم. بنابراین در حالی به آرشیو ملی وارد شدیم که ذهنمان پر بود از اطلاعاتی دربارهٔ مدرنترین آرشیوهای جهان. دیگران را نمیدانم، اما من یکی در آغاز پیش خودم فکر میکردم بازدید از آرشیو ملی و مقایسهٔ آن با آرشیوهای ملی کشورهایی مثل آمریکا و انگلستان و هندوستان و ژاپن، با آن ساختمانهای عظیم و تجهیزات دقیق و برنامههای گستردهٔ اشاعهٔ اسناد، نتیجهای جز حسرت و ناامیدی ندارد. یک ساعت و نیم بعد، وقتی ساختمان گنیجه اسناد را ترک میکردیم، نظرم خیلی تغییر کرده بود.
در آغاز دیدارمان، راهنمای خوشبرخوردی به استقبالمان آمد و به بخشهایی که از قبل انتخاب شدهبودند هدایتمان کرد. از آزمایشگاه بیولوژی و آزمایشگاه شیمی بازدید کردیم که در آنها نوع و شدت آسیبهای وارد شده به اسناد تعیین میشود و عوامل آسیبزا، تا جایی که امکان داشتهباشد برطرف میشوند. بعد به سالن ترمیم رفتیم و فرآیند بازسازی اسناد آسیبدیده را از نزدیک دیدیم. برایمان شرح دادند که کارمندان این بخش اغلب از نسل بنیانگذار هستند؛ یعنی کسانی که پیش از شکلگیری رشتهٔ دانشگاهی مرمت اسناد، اولین دورههای ترمیم اسناد را زیر نظر کارشناسان یونسکو دیدهاند و کار مرمت اسناد در آرشیو ملی با آنها آغاز شده. آخرین بخش دیدارمان، بازدید از سالن پژوهش بود که به نوعی ویترین نهایی آرشیو ملی است و اسناد ترمیمشده و سازماندهی شده را برای عموم مردم دسترسپذیر میکند.
روی هم رفته این بازدید خیلی بیشتر از حد انتظار من بود. قبل از هر چیز، انتظار این همه خوشرویی و حوصله را از راهنما و روسای بخشهای مختلف -که دربارهٔ کارشان به ما توضیح میدادند- نداشتم. تجربهٔ خوبی از بازدید از مراکز اداری نداشتم و فکر میکردم کارمندان، جز با اکراه و به دستور مقام مافوقشان با بازدیدکنندهها سخن نمیگویند. ولی این بازدید وضع دیگری داشت؛ همه آماده و مشتاق توضیح دادن بودند و از سوالهای ما استقبال میکردند. بار دوم در سالن ترمیم غافلگیر شدم؛ وقتی فهمیدم آرشیو ملی، غیر از خرید اسناد ارزشمند از صاحبانشان، امکان امانت سند را هم پیشبینی کرده؛ به این ترتیب کسانی که مایل نیستند مالکیت سندشان را انتقال بدهند، ولی شرایط نگهداری از آن را هم ندارد، میتوانند آن را برای مدت معینی به آرشیو ملی امانت بدهند. من انتظار نداشتم که یک سازمان اداری این همه انعطافپذیر باشد و جا خوردم. سومین دلیل حیرتم گستردگی و سهولت خدمات اشاعهٔ اسناد بود. در سالن پژوهش برایمان توضیح دادند که برخلاف کتابخانهٔ ملی، دسترسی به منابع آرشیو ملی شرایط خاصی ندارد؛ هر کسی به شرط داشتن یک حساب کاربری موقت میتواند رونوشتی از اسناد مورد نظرش را سفارش بدهد. جالب اینکه برای ایجاد حساب کاربری، حضور در ساختمان گنجینهٔ اسناد ضروری نیست و یک تماس تلفنی کفایت میکند. سفارش سند را هم میشود تلفنی یا از طریق ایمیل اعلام کرد. آرشیو ملی اسناد درخواست شده را در نوبت اسکن قرار میدهد، روی سیدی ذخیره میکند و با پست به دست درخواستکننده میرساند؛ همهٔ اینها با هزار تومان حق عضویت. این همه توجه به کاربر و ارزش قائل شدن برای انرژی و وقت او چیزی نبود که از یک ادارهٔ دولتی توقع داشته باشم.
در مسیر بازگشت به دانشکده، با سارا دربارهٔ تعجبم و دلایلش حرف زدم و فهمیدم که او هم احساس مشابهی دارد. هر دوی ما انتظار وضعیت خیلی بدی را داشتیم و هر دوی ما آرشیو ملی را بهتر از تصوراتمان یافتهبودیم. سارا گفت از کل این جریان به یاد یادداشتی افتاده که مدتی قبل در همشهری داستان خواندهبودیم: «خطر تکروایت» از «چیما ماندا آدیچی»*. راست میگفت. آنچه ما را به چنین برداشتی سوق داده بود یکروایت بود؛ تکروایت «ادارهٔ ناکارآمد». و چقدر جالب -و نگرانکننده- که خطر تکروایت فقط فهم ما از کشورها و فرهنگهای دور را تهدید نمیکند؛ آدمی میتواند دربارهٔ کشور خودش، و مسائل مربوط به رشته و حرفهٔ خودش هم تکروایت داشته باشد.
*ویدئوی سخنرانی چیما ماندا آدیچی را با عنوان «خطر تکروایت» اینجا ببینید.